• امروز : یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳
کل اخبار 4431اخبار امروز : 0
1

شهادت امام رضا(ع) از زبان «اباصلت هروی»

  • کد خبر : 23484
شهادت امام رضا(ع) از زبان «اباصلت هروی»

ماجرای شهادت امام رضا(ع) از زبان «اباصلت هروی» امام رضا(ع) بنابر نظر مشهور مورّخان وی در یازدهم ذی القعده سال ۱۴۸ هـ. ق، در مدینه منوّره متولد شد. (الکافی، ج ۱، ص ۴۸۶) نام و القاب امام رضا(ع) نام مبارکشان «علی»، کنیۀ آن حضرت، «ابوالحسن» و دارای القاب متعدّدی از جمله؛ رضا، ‏صابر، فاضل، قرة […]

ماجرای شهادت امام رضا(ع) از زبان «اباصلت هروی»

امام رضا(ع) بنابر نظر مشهور مورّخان وی در یازدهم ذی القعده سال ۱۴۸ هـ. ق، در مدینه منوّره متولد شد. (الکافی، ج ۱، ص ۴۸۶)
نام و القاب امام رضا(ع)

نام مبارکشان «علی»، کنیۀ آن حضرت، «ابوالحسن» و دارای القاب متعدّدی از جمله؛ رضا، ‏صابر، فاضل، قرة ‏اعین المؤمنین (نور چشم مؤمنان) و… هستند. (الهدایة الکبری، ص ۲۷۹؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج ۲، ص ۲۸۴)

امام رضا(ع) فرمود: ای اباصلت! فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار (مأمون) می‌روم، وقتی خارج شدم، اگر سرم را با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.

کسی که خیلی‌ها قائلند بر اساس فشارهای زیاد مأمون مجبور به حرکت به سمت ایران و سکونت در طوس شد، در حالیکه امام رضا(ع) امامِ عالم است و او بوده که در شب قدر آن سال چنین رقم زده تا شخص پستی همچون مأمون وسیله‌ای برای آمدن حضرت به ایران باشد، پس مأمون هیچ نقشی نداشته بلکه این امام رضا(ع) بوده که در شب قدر به إذن الهی چنین رقم زده است.

حال به مناسبت شهادت امام رضا(ع)، می‌خواهیم جریان شهادت ایشان را از زبان یکی از نزدیکان امام رضا(ع) یعنی «اباصلت هروی» بازگو کنیم:

اباصلت هروی می‌گوید:

امام رضا(ع) به من فرمود: «ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار (مأمون) می‌روم، وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم را با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است».

فردا صبح، امام در محراب خود به انتظار نشست. بعد از مدتی مأمون غلامش را فرستاد که امام را نزد او ببرد. امام به مجلس مأمون رفت و من هم به دنبالش بودم. در جلوی او طبقی از خرما و انواع میوه بود. خود مأمون خوشه‌ای از انگور به دست داشت که تعدادی از آن را خورده و مقداری باقی مانده بود.

با دیدن امام، برخاست و او را در آغوش کشید و پیشانی‌اش را بوسید و کنار خود نشاند. سپس آن خوشه انگور را به امام تعارف کرد و گفت: «من از این انگور بهتر ندیده‌ام»

امام فرمود: «چه بسا انگورهای بهشتی بهتر باشد»

مأمون گفت: «از این انگور میل کنید»

امام فرمود: «مرا معذور بدار»

مأمون گفت: «هیچ چاره ای ندارید. مگر می خواهید ما را متهم کنید؟ نه. حتماً بخورید.» سپس خودش خوشه انگور را برداشت و از آن خورد و آن را به دست امام داد.

امام سه دانه خورد و بقیه‌اش را زمین گذاشت و فوراً برخاست.

مأمون پرسید: «کجا می‌روید»؟

فرمود: « همان جا که مرا فرستادی»

سپس عبایش را به سر انداخت و به خانه رفت و به من فرمود: «در را ببند» و سپس در بستر افتاد.

پس از شهادت امام رضا(ع)، مأمون، او را در خانه حمید بن قحطبه طائی ( بقعه هارونیه ) در روستای سناباد دفن کرد.( مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۷۱)

لینک کوتاه : https://asrekermanshah.ir/?p=23484

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.